امیرحسین ۱۱ ساله دو خواهر کوچکتر و بزرگتر دارد و همگی زیر سقفی بسیار کوچک زندگی میکنند. پدر و مادر به خاطر اعتیاد از هم جدا شدهاند و سالهاست او پدر را ندیده. مادر با دستهای خسته بستهبندی انجام میدهد تا شکم بچهها را سیر نگه دارد؛ اما اجاره خانه، لباس مدرسه و دفتر و مداد باری سنگین بر شانههای لرزانش است. امیرحسین با شوق و آرزو درس میخواند، اما با دلی پر از سؤال و چشمی به در. بیایید امید را برایشان زنده کنیم—حتی با قدمی کوچک.