محمدرضا ۱۲ سالشه و کلاس ششمه؛ دو برادر و یه خواهر داره، اما بیشتر از هرچیز، فشار زندگی روی شونههای پدرش سنگینی میکنه. پدرش پیک موتوریه، صبح تا شب توی خیابون دنبال یه لقمه نونه. مادرش خونهداره و با تمام سختیها سعی میکنه بچهها رو کنار هم نگه داره. خانواده توی یه خونه اجارهای قدیمی و فرسوده زندگی میکنن و با حداقلها روزهاشون رو میگذرونن. محمدرضا باهوشه و پرتلاشه؛ دلش میخواد با درس خوندن راهی برای بهتر شدن زندگیشون باز کنه.