محمود ۱۲ ساله کلاس چهارمه؛ کودکیش با اضطراب و درد گره خورده. پدر و مادر هر دو درگیر اعتیادند و پدر چند بار تا مرز نابودی رفته؛ گاهی کیفدوزی میکند اما بیشتر روزها بیکار است. خانه اجارهای، فرسوده و تاریک است؛ جایی که حتی برای بازی کودکانه برادرش هم جایی ندارد. محمود مسئولتر از سنش است و گاهی برای سیر کردن شکم برادر کوچکش گریه میکند؛ اما هنوز امید دارد. همراهش شویم تا لبخند به خانه برگردد.